صدام زنده است؟ / فتح المبین سانسور شد؟

مقدمه: نمی دانم چطور شد که به این وادی کشیده شدم؟ تصمیم داشتم فقط به خاطرات و وبلاگ های دفاع مقدس بپردازم (هنوز هم همین تصمیم را دارم.) 

 

آیا صدام زنده است؟ نخستین دقایق بامداد یکشنبه از بدل های صدام پرسیدم؛ حدود 15 ساعت بعد روزنامه ی هندی ایندیا نوشت که صدام زنده است و به روسیه گریخته. هنوز هم این پرسش وجود دارد که دیکتاتور ترسویی مثل صدام، آیا تمهیدات لازم را برای روزهای افول قدرتش تدارک ندیده بود؟ و آیا فقط آن دخمه ی احمقانه و قیافه ی رابینسون کروزوئه را برای روز مبادا اندیشیده بود؟ و اصولاً چرا بعد از دستگیری بر استفاده از ریش تأکید داشت و هیچ گاه کسی قیافه ی قبلی صدام را ندید؟! البته من از مطلب قبل و طرح سؤال در باره ی بدل ها نمی خواستم نتیجه بگیرم که صدام زنده است و معتقدم الآن دارد با عذاب برزخ می سوزد (و البته نمی تواند بسازد). در هر صورت فرقی هم نمی کند، صدام مُرد، حتی اگر هنوز جانی در بدن داشته باشد. مثل سلمان رشدی که با فتوای حضرت امام (ره) اعدام شد ولی تن متعفنش را هنوز این طرف و آن طرف می کشد. خبر روزنامه ایندیا را در خبر چین دیدم. [لینک]

 آیا صدام زنده است؟

 

آیا ما سانسور شدیم؟ روز شنبه این وبلاگ را می شد در گوگل جست. ولی از یکشنبه عصر فتح المبین با هیچ موتور جست و جوگری قابل یافتن نیست. رئیسان گوگل که طبیعتاً با امکانات ویژه، اخبار مربوط به خودشان را به تمام زبان ها جست و جو می کنند و به آن حساس هستند، لطفاً توضیح دهند که قضیه چیست؟ دوستان دیگر هم اگر نکته ای به نظرشان می رسد، بفرمایند. 

 

آیا صدام ناسیونالیست عرب بود؟ دیکتاتور خیلی کوشید که این مطلب را القا کند. حتی وقتی به ایران حمله کرد همین توجیه را داشت، اما شکست مفتضحی خورد و ایران و ایرانی برایش کابوس بزرگی شد و گاه و بی گاه آن عقده را نشان می داد. مثلاً دستور داد مجسمه ی بزرگی از خودش را – در حالی که انگشتش به سوی ایران نشانه رفته بود - در فاو نصب کنند. اما واقعیت این است که صدام نه تنها به نژاد عرب پایبند نبود که در حمله به کویت می توان متوجه این نکته شد، که او حتی به عرب های بعثی و حتی به خانواده ی خودش هم پایبند نبود. می دانیم که اعدام دسته جمعی سران حزب بعث و اعدام اعضای خانواده اش در کارنامه ی او ثبت است. تنها چیزی که دیکتاتور می خواست اطاعت بی چون و چرا و تسلیم محض و حتی پرستش از طرف اطرافیانش بود. اینکه صدام در آخرین دقایق عمر نکبت بارش به ضدیت با فارس سفارش کرده، هم به عقده ی شکستش مربوط می شود و هم می خواسته بعد از مرگش کسانی باشند که او را ناسیونالیسم بخوانند و کمی از کریهی چهره اش در تاریخ کاسته شود. بگذریم که خود ناسیونالیزم جای نقد فراوان دارد! 

 

دیکتاتورها ترسو هستند: صدام در آخرین ثانیه ها یک مرتبه گفته: «التماس می کنم این کار را نکنید» و تمام کسانی که آنجا بودند وحشت از مرگ را در چهره ی صدام دیدند. وضعیت و این جمله ی دیکتاتور را مقایسه کنید با جمله ی تاریخی قاسم بن الحسن (ع) که مرگ در راه خدا را «احلی من العسل» نامید و خود سیدالشهداء (علیه السلام) آنجا که فرمودند: «... فیاسیوف خذینی.». و وصیت نامه ی شهدایمان را بخوانید که چگونه به استقبال لقاء الله می شتافتند!

 

 

حرف آخر: از عزیزانی که با حضورشان این وبلاگ را صفا دادند صمیمانه تشکر می کنم و دست یاری به سوی تمام عزیزانی که این حرکت را مفید می دانند، دراز می کنم.