فتح المبین

وبلاگ تخصصی دفاع مقدس

فتح المبین

وبلاگ تخصصی دفاع مقدس

می دانید چه وقت گریه کردم؟

فیلم آژانس شیشه ای را حتماً دیده اید. اشتباه نکنید نمی خواهم نقد کنم. سخنم چیز دیگری است. خیلی ها وقتی برای اولین بار فیلم را می بینند بعد از شهادت «عباس» گریه می کنند. اما می دانید وقتی من فیلم را در جشنواره و برای اولین بار می دیدم چه موقع گریه ام گرفت؟ درست زمانی که آن دختر دانشجو گفت که شما در مقابل جنگ با دشمن، به دانشگاه رفته اید و امکانات گرفته اید. نتوانستم جلو خودم را بگیرم و در میان بهت همراهان گریه سردادم. وقتی «عباس» داخل هواپیما و در کنار دوستانش آرام گرفت، علی اصغر احمدی مقدم (فیلمنامه نویس) بلند بلند می گریست و من در حالی که لبخندی بر لب داشتم، آرام اشک می ریختم.

نظرات 26 + ارسال نظر
بنابی پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:56 ق.ظ http://www.dardly.blogfa.com

آجرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبه عمتی زینب
نقل است آقا فرمودند برای مصیبتی از کربلا آنقدر می گریم
واگر اشک چشمم تمام شود خون می گریم / فدایت آن کدامین
مصیبت است؟ فرمود: مصیبت راه شام عمه ام زینب (س)
((دیگر من نتوانستم مساله را باز کنم وصریح تر بگویم))

السلام علیک یا ام المصائب (زینب کبری)


ازکوفه رنگ وفتنه تا شام فریب
بردند تورا غریب ا قوام فــریب

گفتند که خارجی ا ست سنگش بزنید
اینگونه بپا کرد علم اسلام فریب

* * *

تو ســرخی خون آفتابی زینب
تندیــس عبور یک شها بی زینب


بر ساحل لبهای عطشناک فـرات
مــفهوم عطـش زدای آبی زیـنب

* * *
آنها که حقیقت تو را رنگ زدند
درکوفه ی فتنه بر سرت سنگ زدند

آنها که بنام شیعه بیعت کردند
دیدیم چگــونه بر تونیـرنگ زدنـد

* * * *
ما ا هل دلیم پیر عا لم با ما ست
مردا نگی صـاحب زمزم با مـا ست

هرگز نشود شمع شهادت خا موش
تا داغ گــلو سـوز محرم با مـا ست

* * * *
روزی که ولایت زمین می آید
تصویر عــدا لت زمــین ، می آید


حاجت بطلب به صد تمنا (خادم)
چون طا لب خون کــــربلا می آید



عیبی ندارد خدا شب اول قبر گریانمان نکند./.

بنابی عزیز در مورد همین جمله ای که آخر نوشتید التماس دعا دارم.

هدایی پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:17 ق.ظ http://dokhtarebarfi.blogsky.com

سلام
نه من این فیلمو ندیدم!!‌ولی برم ایران حتما میمینم. گفتی خوبه؟ :)
....
ایام به کام
.:.:.

برای فهمیدن حرف بنده نیازی به دیدن فیلم نیست. هر چی لازم بوده عرض کردم. اما فیلم را نمیشه بدون دلایل منطقی با یک جمله خوب یا بدش خوند.
شاید نقدشو نوشتم.

شوکت سازند پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:13 ق.ظ http://www.bidai.parsblog.com

با سلام.
متن تان را خواندم. سخن شما را تائئی می کنم. ئر واقع حرف آن زن گریه دارتر بود از شهادت . چرا شهادت فوزی است عظیم . اما بی منطقی دردی است جانکاه.
شهادت امام سجاد (ع) بر شما تسلیت باد.
چرا به ما سر نمی زنید.

سلام بر شما. خدمت هم رسیدیم. دیگه دعامون کن.

صابر پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:08 ب.ظ http://saberan.parsiblog.com

سلام
به نکته خوبی اشاره کردید.
با اجازه شما را اد کردم
خوشحال میشوم به من هم سر بزنید وبلاگ در مورد شهید بابایی است.

مشکی پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:06 ب.ظ http://rahe-noor.blogsky.com

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام،
ایام محرم رو تسلیت عرض می کنم.
اما حرف به جایی زدین. هر چند من اصلا با فیلم حس نیم گیرم و گریه نمی کنم ولی واقعا بعضیا از نادونیشون دیگه شورشون رو در آوردن! که نمادش توی این فیلم یکیش همین خانمه هستش!

سلام اولین دوست فتح المبین. هر وقت میایید خوشحال میشم. مرحبا بناصرنا!

سید فرهاد پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:10 ب.ظ http://pakmardan.blogfa.com

با سلام .
متن زیبائی بود ولی متاسفانه من فیلم فوق را ندیده ام.اما میدانم در زندگی مشگلات اینقدر زیاد است که انسان را وادار به ریختن اشگ غم و نابرابری و بی عدالتی میکند.
یوم الله 12 بهمن ,سالروز بازگشت تاریخی بنیانگذار جمهوری اسلا‌می ایران , حضرت امام خمینی "ره" و آغاز دهه مبارک فجر گرامی باد:و همچنین مراسم این روزتاریخی که مقارن است با سومین روز شهادت حضرت اباعبدالله الحسین "ع" و 72 تن از یاران باوفایش و شهادت حضرت امام زین العابدین "ع" تسلیت و تعذیت عرض مینمایم

سلام دوست عزیز. نیازی به دیدن فیلم نیست من اون چه لازم بوده عرض کردم. صحبت هم از بی عدالتی نکردم! حرف من اینه که یه عده جوون از همه چیزشون گذشتن و بعد بعضیا فکر میکنن در عوض به دنیا رسیدن. این دردآوره!

شهرام جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:15 ق.ظ http://entezarefaraj313.mihanblog.com/

[گل]سلام علیکم
موفق باشید
والفجر ولیلال عشر
التماس دعا
حلالم کنین
[خداحافظ]

شهرام جون مگر خورده حسابی داشتیم که حلالیت طلبیدید داداش. بیام ببینم شاید اونجا خبری باشه من بی خبر باشم.

حبیب جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:36 ق.ظ http://nasimeshomal.blogsky.com/

سلام
اگه ایران نبودم که این همه دغدغه انحراف عزاداری ها رو نداشتم. این همه حرص این مملکت را نمی خوردم . اینقدر خودم رو پیر نمی کردم. اگه ایران نبودم که الان داداشم صحیح و سالم کنارم بود نه رو تخت بیمارستان . زیر اکسیژن...
آره داداش ... درد زیاده فقط تو نیستی که به این چیزا اهمیت می دی ... من خودم دارم با یه مجروح شیمیایی زندگی می کنم.. درد زیاده ... به خاطر اونه که شبا بیدارم...
یا علی

داداش من! چرا شیشه ها رو خورد میکنی؟ اگر ایران نبودید برادرتون سالم بود؟ مطمئنید؟ وحی بهتون شده؟ مگه این همه جوون که با موتور یا تصادف مرحوم میشن به جنگ ارتباطی داره؟ ندیدید جوونهایی را که شب میخوابن صبح پانمیشن ؟ ندیدید تو 1 شب بر اثر حوادث طبیعی 20 هزار نفر از دنیا برند؟ (بم) سونامی آسیای شرقر را نشنیدید؟ از طوفانهای امریکا خبر دارید؟ سربازهای امریکایی و اروپایی و اسیایی و افریقایی را نمیبینید که کشته و مجروح میشن؟ چرا همه چیز را بلند میکنید میکوبید تو سر خودمون؟ اصلا مگه اونایی که جانباز شدن پشیمون هستند؟ در این زمینه مطلب بعدی منو بخون داداش جون.
از اینکه اومدی و نظر دادی خوشحالم و منتظرم بازم بیایی. شیشه ها را هم نو میکنم. این بار اومدی نشکنشون داداش.

امیر عباس جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:41 ق.ظ http://revaiat.parsiblog.com

سلام
از دوستان فتح المبین تقاضا دارم در صورتی که کد لینک باکس روایت فجر را در وبلاگشان قرار دادند، اطلاع دهند تا لینکشان را درج کنیم.
کد را از پایین همین وبلاگ یا وبلاگ روایت فجر می توانید کپی کنید.
دعا بفرمایید.

[ بدون نام ] جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:09 ق.ظ http://if.coo.ir

تا آخر آن لطیفه را اگر می خواندی» می فهمیدی توهین نبود.
من هم بنده خدای جهانیان هستم.
و خودم را آن قدر بالا نمی گیرم که به بندگان خدا»‌ انگ کفر بزنم.

بنابی جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:14 ق.ظ http://www.dardly.blogfa.com

سلام حاج رسول(یادگار شهدای ما )
اینروزا من هم بد جوری هوای شهادت به سرم زده
باور کنید این دنیا دیگه خیلی برام تنگ شده...

خدا توفیق عمل خالصانه به همه ی ما عنایت کنه دوست عزیز

بنابی جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:17 ق.ظ

یا زینب ادرکنی

علی جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:25 ق.ظ http://ahlehagh.parsiblog.com/

آب شرمنده عباس شد،فرات شرمنده حسین
خاک کربلا ناگزیر از دیدن تشنگی بچه های حسین
آسمان شرمنده از روی زینب وبارگاه خون علی اصغر
از سنگ هم کمتر شدیم که او در کربلا خون گریه کرد

علی جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:26 ق.ظ http://ahlehagh.parsiblog.com/

ممنونم که سری به این کلبه درویشی زدی

[ بدون نام ] جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:30 ب.ظ http://janbazweb.blogsky.com

دوست عزیز سلام ممنون از لطف شما نویسندگان این وبلاگ در گوشه و کنار کشور مشغول فعالیت هستند و در جای خاصی مستقر نمی باشند وسیله ارتباطی نیز همین ایمیل ماست خوشحالم و دلگرم با وحود نویسندگانی چون شما اجر شما با شهدا

هدی جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:22 ب.ظ http://hoda-hoda.blogfa.com

موفق باشید.

باران جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:15 ب.ظ http://www.saien.blogfa.com

سلام
من اون فیلم را دیدم
راست می گی بی رحمانه ترین حرفی بود که من فکرش را می کردم.
اون دانشجویایی که می رن به عشق مهندسی و دکترا تو دانشگاه و مادراشون پزشون را می آرن تا حالا فکرکردن چرا به این راحتی می تونند تو دانشگاه درس بخونن
اما امان از دل مادرایی که ...

باران عزیز. رزمندگان دیروز هم امروز دکتر و مهندس و ... هستند. اما بعضی ها مدعی اند که اگر سهمیه کنکور نبود ...

رضا شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:04 ق.ظ http://www.myfarcry.blogsky.com

سلام..ممنون بابت نظرتون تو وبلاگم...منم عاشق آژانس شیشیه ای هستم...همه کارای حاتمی کیای عزیزرو دوست دارم...میدونید من تو کدوم صحنه گریه کردم؟..بدجوری هم؟!...همون جایی که عباس از پشت کرکره آژانس با پسرش مچ مینداخت!!...من هنوز که هنوزه این فاصله رو درک نکردم!...این فاصله ژرف بین دو نسل رو...که چرا هیچوقت پر نشد و میدونم که نخواهد شد...نمی دونم...چرا باید این طور میبود...میدونید چیه...عده ای فاصله بین ما و نسل شمارو عمدا زیاد کردن...اونهایی که دوسداشتن معمولی باشن و جز هیچ فرقه و دسته ای نباشن به راستی نمیتونن وطنشونو دوسداشته باشن؟...یعنی نمیشه ؟...اگه وبلاگمو خونده باشید محتمل هست که ازم خوشتون نیاد...مخالف من باشید...نمیدونم...ولی بدونید...ما هم ایران رو دوسداریم و برخلاف نگاه عاقل اندر سفیه اکثریت نسل شما به نسل ما...وطنمون رو دوست داریم..با تمام وجود..حالا موهامون بلنده...یه جور دیگه لباس میپوشیم!! اینا نفی کننده واقعیت نیست..وبدونید..حتی من..که میدونم از بیخ و بن قبولم ندارید...ایام به کام...یکی از اونیکی نسل.

سلام. فاصله دو نسل اصلا زیاد نیست. فاصله هست اما زیاد نیست. جوانان به رزمندگانشان مباهات می کنند. اما دشمن تلاش میکنه بگه خیلی فاصله افتاده.

علی شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:32 ب.ظ http://Ecom.parsiblog.com

به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن. کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست. اشکهای تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه می فشارد. تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت. و اگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف می زنند. باور کن که با او هرگز تنها نیستی. فقط کافیست عاشقانه به آسمان نگاه کنی...

صدرا یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:46 ب.ظ http://www.abolfazl1470.persianblog.com

سلام
از اطلاع رسانی تون ممنون
من هم گاهی اوقات از نامردمیهای زمانه گریه ام میگیره
به نظر شما در مقابل این افرادی که باعث گریه ما میشوند باید چه عکس العملی از خود نشان دهیم.

صدرای عزیز. در درجه اول صبر و بعد همین کاری که برادرت در فتح المبین می کند. مثلاْ

خادم الزهرا سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:17 ق.ظ http://khademozzahra.parsiblog.com/

هوالشهید...ای کاش فقط با اشک ریختن دلمون آروم میشد...من شاید بیش از ۲۰ بار فیلمو دیدم هر بار برام جالبتر میشد....حرف زیادی برای گفتن داشت...التماس دعا یازهرا

البته من موافق این فیلم نیستم. اشنباهاتش را بعدا خواهم گفت. اما صحنه ای را که نقل کردم قبول دارم.

hadighadem سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:56 ب.ظ http://www.hadighadem.blogfa.com

سلام
راست می گی.
وبلاگ انصار نصرالله
hadighadem.blogfa
بروز شد.
منتظر شما و نظراتتان هستم.
لبیک یا نصرالله

خدمت می رسم

صالحه پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:30 ق.ظ http://saleheh.mihanblog.com

سلام
یادم نیست کی..ولی عضو خبرنامهتان شدم..معمولا انهایی را که می کذارم تو فیوریتم..عضوخبرنامه شان می شوم..
راستی..زیباترین ثنای خداوند را نثار شهیدان و جانبازان انقلاب که صد باز غریب تر از شهیدان و جانبازان جنگند میکنم....
التماس دعا

خدمت می رسم

مهاجر سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:14 ق.ظ http://www.mohaajeer.mihanblog.com

سلام...
منم یه جوونم ... جوون امروز ...
میخوای بدونی من کی برای جبه ای هاگریم گرفت ؟!
امشب ... با خوندن متن بالا و این متنی که برات دارم کامنت میذارم ...
یاد بچگی هام افتادم که عشقم این بود که یه بار دیگه جنگ بشه و منم برم ... منه جا مونده و وا مونده ... آخه بابا منم جبهه رفته و خاطرات قشنگیم داره برا همین تو بچه گیم عشق جبهه بودم ...

مهاجر سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:17 ق.ظ http://www.mohaajeer.mihanblog.com

اما الان چی باید بگم ؟!
الان چی کار کنم ؟! نمیدونم به کجا کشیده شدم ؟!
چرا ؟!
میخوای بدونی ؟!
من نمازم و یکی در میون میخونم ... با دخترای نا محرم زیادی بودم ... خدایی نکرده شرع و زیر پا نذاشتم اما باهاشون بودم ... .
امشب با خوندن بلاگ پروانه ی مهاجر و تو یاد پاکی قدیم هام افتادم و سر سختی حالام برای همینجوری موندنی که هستم ...

مهاجر سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:18 ق.ظ http://www.mohaajeer.mihanblog.com

راستی ... دلم برای نانوا خیلی میسوزه ...
آخه میدونم عشق و گم کردن یعنی چی !!!
به خدا خدا خودش میدونه خیلی دوسش دارم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد